ماتیارماتیار، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

عشق ماندگار من

اولین استخر ماتیار

1394/9/25 20:36
نویسنده : سمیرا
341 بازدید
اشتراک گذاری

سلامی دوباره و سرشار از عشق به زندگی و همه ی کسایی که عاشق زندگی هستندمحبت، امروز بعد از ماه ها مشغله کاری و روزمرگی  دلم تنگ شد برای نوشتن، صبح زیبای امروز حال هوای بهاری داشتم تا یه صبح زمستانیعینک، باران زمین شمالی رو زنده کرده بود ولی از طرفی آسمان آفتابی صاف با ابرای آبی لاجوردی و بوی علف های خیس خورده حس تازگی بهم می داد، صبح های شمال رو دوست دارم بوی درخت های پرتقال، بوی شالیزار بوی خاک همه و همه...زیبابعد از 5  ماه مجدد رفتم دانشگاه که کارای فارغ التحصیلیم انجام بدم همه چیز سر جای خودش بود ولی انگار سال ها دور بودم از اون محیط ، دلم برای همه تنگ شده بود حتی برای نگهبانمحبتمحبت ، کلا خیلی وقت ها دلتنگ عمری می شم که مثل برق و باد می گذره قهر، دل تنگ در و دیوار دل تنگ درخت ها ماشین ها ....چقدر با اینکه خیلی راحت نگذشت ولی زود گذشتدلخور، با اینکه هیچ کاری پیش نرفت خیلی ناراحت نبودم انگار عادت کردم که کارای اداری انجام نشهغمگین.امروز ماتیار و بابا محسن برای اولین بار با هم استخر رفتن انگار بهشون خوش گذشته بودخندونک ، ماتیار وقتی اومد انقدر خسته شده بود که خوابش میومد ، از طرفی انقدر تشنش بود که خوابش پریدسوال میگفت پرتقال می خوام رفت سه تا از یخچال خودش برداشت و گفت برام پوست بکن، هر چی پرسیدم ماتیار استخر چطور بودمتفکر؟؟؟ هیچی نمی گفت فقط می

گفت باز هم می رم استخرزبان.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Sticker for Social Networks (25)

 

Sticker for Social Networks (26)

 

Sticker for Social Networks (29)

 

Sticker for Social Networks (28)

 

Sticker for Social Networks (15)

پسندها (1)

نظرات (0)